جدول جو
جدول جو

معنی حسرت فروش - جستجوی لغت در جدول جو

حسرت فروش
(اَ جَ رَ / رِ دَ / دِ)
کسی که چگونگی او موجب حسرت دیگران شود:
در گلستانی که من آهی کشم تا روز حشر
سرو را حسرت فروش جلوۀ شبنم کنم.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که کالایی روی دست می گیرد و در کوچه و بازار برای فروش می گرداند، کنایه از فروشندۀ دوره گردی که برای فروختن اجناس خود جای خاصی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَ دَ / دِ)
جلوه دهنده حسن:
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
دست فروشنده. چرچی. پیله ور. آنکه کالا را به دست گرفته در کوچه و بازار بفروشد. (آنندراج). خرده فروش و پیله وری که متاع خود را به هر قدری که مشتری بخواهد اگرچه خیلی کم باشد بفروشد. (ناظم الاطباء). آنکه پاره ای کالاها بر دست در کویها و بازارها فروشد. آنکه چیزها از قبیل حوله و دستمال و جز آن بر دست گرفته و در شهر گردد تا آنها را بفروش رساند. آنکه حوله و دستمال و امثال آن برای فروش در دست دارد و دوره گردی کند. دوره گردی که حوله و دستمال و امثال آن فروشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). دوره گرد. خرده فروش:
زهی ز بحر کف کافیت ید بیضا
یکی ز دست فروشان حسن تو موسی.
مخلص کاشی (از آنندراج).
متاع دست فروشان این دیار گل است
بساط عیش بیارا که وقت سامانست.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست فروش
تصویر دست فروش
پیله ور، آنکه کالا را به دست گرفته در کوچه و بازار بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست فروش
تصویر پست فروش
آنکه پست می فروشد آرد فروش سواق
فرهنگ لغت هوشیار
صفت جلوه گر، نازک رفتار، نازک ادا، جلوه فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرده فروش، دوره گرد، طواف
فرهنگ واژه مترادف متضاد